ای روان از شکر تنگ تو شکر تنگ تنگ


گل برآورده ز شرم آن رخ گلرنگ رنگ

هست در زنجیر زلف دلربایت دل فراخ


لیک دل همچون دل ریش من دلتنگ تنگ

ناوک چشمت چو باد آرم ز خون چشم من


لعل پیکانی شود فرسنگ در فرسنگ سنگ

ای بت گلرخ بگردان بادهٔ گلرنگ را


تا برد ز آئینهٔ جانم می چون زنگ زنگ

بلبل دستان سرا را گو برآر آوای نای


مطرب بلبل نوا را گو بزن در چنگ چنگ

باز چون گلگون می ساقی بمیدان در فکند


ای حریفان برکشید اسب طرب را تنگ تنگ

نام و ننگ ار عاشقی در باز خواجو در رهش


زانکه باشد عشق بازانرا ز نام و ننگ ننگ